هر آنچه می خواستید در مورد خودشیفتگی بدانید

این عقیده وجود دارد که ما در عصر زندگی می کنیم از خودشیفتگان. عملاً هر یک از ما به درجات مختلف مستعد خود خواری یا خود تازی زدن هستیم و اینها واقعیت های زندگی اجتماعی هستند. والدین می خواهند فرزندان با استعدادی داشته باشند، جوانان رویای دستیابی به موفقیت، ثروتمند شدن، مشهور شدن، زنان - داشتن ظاهری ایده آل را در سر می پرورانند. فرهنگ و تربیت مدرن چنین رفتاری را تشویق می کند. این مطالب در مورد آن چیزی است که روانشناسی مدرن در مفهوم خودشیفتگی قرار می دهد و مرز بین عزت نفس سالم، میل به ابراز وجود، به رسمیت شناختن و آسیب شناسی است که زندگی را ویران می کند.

تاریخچه ظهور اصطلاح

یکی از اسطوره های یونان باستان از سرنوشت غم انگیز جوانی به نام نارسیس می گوید. طبیعت به مرد جوان ظاهر زیبایی بخشیده است. پوره جنگل اکو این بدبختی را داشت که عاشق مردی خوش تیپ شد. او در شخصیت خودش غرق شده بود و احساسات یک موجود بی گناه را نادیده می گرفت. عشق نافرجام دختر را از دست داد. در خشم، الهه آفرودیت مرد خودخواه را ظالمانه مجازات کرد و او را مجبور کرد که دیوانه وار عاشق انعکاس خود در برکه شود. با دیدن خود در آینه دیگر نمی توانست چشم از کسی که مرتکب شده بود بردارد و تبدیل به گل نرگس شد.

در زندگی روزمره، خودشیفته ها افراد خودشیفته، افراد بیهوده نامیده می شوند.

این اصطلاح در آغاز قرن بیستم مورد استفاده قرار گرفت. در سال 1913، ارنست جونز، دکتر و روانشناس انگلیسی، کتاب "عجیب خدا" را نوشت که در آن رفتار افرادی را که در مورد قدرت مطلق، خداگونه خیال پردازی می کنند، تحلیل می کند. بیماران او افرادی هستند که از نظر عاطفی در دسترس نیستند و برای شهرت و موقعیت اجتماعی نامناسب تلاش می کنند.

زیگموند فروید سرانجام در سال 1914 هنگام ایجاد نظریه روانکاوی اصطلاح "خودشیفتگی" را وارد روانشناسی کرد. در ابتدا، روانکاو این را به عنوان یک انحراف جنسی درک کرد، که در آن کودک، با گرفتن جای مادر در رویاهای خود، عشق او را به خود می بخشد. اما بعداً به این نظر رسیدم که این مرحله رشد روانی-جنسی شخصیت است. طبق مشاهدات او، همه کودکان در سنین پایین احساس روشن و قوی عشق به خود می کنند. تجربه طبیعی و هماهنگ این مرحله منجر به رشد بیشتر یک فرد تمام عیار می شود.

ارنست جونز
زیگموند فروید

مسئله خودشیفتگی به معنای امروزی توسط یک دانشمند برجسته اتریشی، اتو کرنبرگ توسعه یافته است. او سه نوع از این حالت روانی را مشخص کرد: خودشیفتگی بالغ، نوزادی و بیمارگونه. موضوع تحقیق او حالات روانی مرزی، خودشیفتگی بیمارگونه و روان پریشی بود.

هاینز کوهات و نانسی مک ویلیامز سهم قابل توجهی در مطالعه این مشکل داشتند و شرح مفصلی از ماهیت خودشیفتگی روانکاوی ارائه کردند.

اتو کرنبرگ
هاینز کوهوت
نانسی مک- ویلیامز به خودتان، بدن، شخصیت و وسواس به شناخت آن از اطرافیانتان. خودشیفتگی در درجات مختلف ویژگی هر فردی است. بله، یک فرد ممکن است نتایج کار خود را دوست داشته باشد، ممکن است خود را از نظر ظاهری جذاب یا با استعداد در بخشی از زندگی بداند. این طبیعی است. اما خود شیفتگی می تواند شکل دردناکی به خود بگیرد و باعث رنج و عذاب فرد و محیط اطرافش شود. در روانپزشکی، خودشیفتگی به عنوان یک اختلال شخصیت جدی شناخته می شود که نیاز به درمان دارد.

افراد خودشیفته برقراری ارتباط با مردم را دشوار می دانند. او قادر به ایجاد یک رابطه هماهنگ نیست. دوستی، عشق ورزیدن و همکاری با فردی که مغرور، وسواس خاص بودن و خودخواه است، دشوار است.

در عین حال، خودشیفته ها از نظر اجتماعی موفق هستند و در خلاقیت تحقق می یابند. در میان افراد باهوش این سیاره، چهره های زیادی با علائم برجسته شخصیت خودشیفته وجود دارد.

موفقیت در دنیای بیرون و شناخت، و در روح - حفره و تهی عظیمی که نمی توانی بلافاصله پشت درخشش شکوه ببینی.

خودشیفته ها با ویژگی های زیر مشخص می شوند.

  • احساس بیش از حد اهمیت دادن به خود ، منحصر به فرد بودن و میل به تبدیل شدن به برجسته ترین در هر زمینه.
  • خیالات غیر واقعی که موضوع آنها می تواند ثروت، قدرت، ظاهر ایده آل یا عشق زیبا باشد.
  • تعالی و ارائه شایستگی ها و دستاوردها در نوری درخشان که بسیاری از آنها ممکن است به سادگی ساخته شده باشند. در عین حال، تمرکز توجه بر جنبه های منفی دیگران، تمسخر به نفع خود، در موارد شدید - حتی تا حد توهین وجود دارد.
  • انتظار تحسین از دیگران و تمایل به جلب توجه بیشتر به خود. خودشیفته وقتی این اتفاق در زندگی نمی افتد گیج و متعجب می شود.
  • ) احساس خلاء باطن. اتفاق می افتد که چنین فردی بی تفاوتی و طرد شدن را از خود بروز می دهد. من می خواهم دفعه بعد از ارتباط نزدیک خودداری کنم. تکبر، توانایی کناره گیری یا پایان دادن به تماس در هر لحظه، بی اعتمادی - این همان چیزی است که افراد نزدیک هنگام محاصره شدن توسط یک خودشیفته با آن روبرو می شوند.
  • آرمان سازی و بی ارزش شدن آنی شخص دیگر, شایستگی و کار او. دلایل قانع کننده برای خودشیفته اول و دوم نیازی نیست. با پرتاب از پایه، موضوع مورد تحسین قبلی، بلافاصله ایده آل دیگری را می یابد که در انتظار همان سرنوشت است.
  • ترس از احساس شرم. ارزیابی بالا از شخصیت خود، کمال گرایی به او حق اشتباه و ضعف نمی دهد. با درک اینکه در زندگی واقعی به آرمان های والای خود عمل نمی کند، از بیرون خود را بی ارزش و بد می بیند. او از این بابت احساس شرمندگی عمیقی می کند. و در لحظات سخت زندگی حساسیت نسبت به حقارت و احساس شرم بیشتر می شود.
  • ) حسادت صفتی است که در یک خودشیفته شکل مزمن به خود می گیرد. یک خودشیفته ممکن است احساس کند که چیزی در زندگی کم دارد، در حالی که دیگران آن را دارند. با انتقاد غیر منطقی، ابراز ترحم و تحقیر، او می تواند سعی کند موضوع حسادت را از بین ببرد. چنین افرادی به آنچه می خواهند حسادت می کنند، اما وقتی به آن می رسند، بلافاصله ارزش آن را کم می کنند.
  • عدم شناخت احساسات منفی. خود را مورد حسادت و دسیسه می داند. در نگاه او مردم باید از افکار و رفتار ناشایست خود نسبت به او شرمنده باشند. تمایل دارد دیگران را به خاطر شکست های خود سرزنش کند.

به همین دلیل، کار بر روی شخصیت خود برای یک خودشیفته بسیار مشکل ساز است.

  • عدم واکنش به انتقاد. کوچکترین تلاش دیگران برای اظهار نظر به یک خودشیفته می تواند باعث ترس یا پرخاشگری او شود. هر اظهار نظر منفی عمیقاً صدمه می زند.او به یاد می آورد، بارها لحظه دردناک را در سرش مرور می کند، در ذهنش بحث می کند، خلاف آن را ثابت می کند. به عنوان یک توهین شخصی درک می کند، خواستار توبه، رد، اعاده عدالت است.
[107
  • عدم دلسوزی برای مردم. دنیای یک خودشیفته حول خواسته ها و نیازهای او می چرخد. او مراقبت از دیگران را امری بدیهی می‌داند و به دنبال تشکر و پاسخگویی مشابه نیست. در تکانه های روح، او می تواند رحم کند و بلافاصله شروع به افتخار به مهربانی خود کند.
  • قطبیت حالات. احساس شرم، بی ارزشی، ناتوانی و دروغگویی خود با خودکفایی، برتری، غرور جایگزین می شود.
  • تلاش برای رقابت. خودشیفته ها عاشق رقابت هستند و ناخودآگاه این میل را در اطرافیانشان ایجاد می کنند. بنابراین مهم است که با هر معیاری با افرادی بدتر از آنها احاطه شوند. پیروزی دلیل دیگری برای نشان دادن برتری خود به دیگران است. مدام خود را با دیگران مقایسه می کنند. در نسخه آسان این کار را ذهنی انجام می دهند. افرادی که متوجه این محدودیت در خود شده اند به این دلیل رنج زیادی می برند. از این گذشته ، چنین ویژگی شخصیتی با اصول اخلاقی مطابقت ندارد. در اشکال افراطی ، مرد موفقیت شخص دیگری را در کنار خود تحمل نمی کند ، با لحن تحقیرآمیز صحبت می کند ، پشت سر خود مسخره می کند و صحبت می کند ، در روابط عصبانی است.
  • )) ناامیدی در مردم. به این ترتیب او خود را از روابط نزدیک که در ناخودآگاه به صورت درد، تروما ظاهر می شود، مصون می دارد.
  • بی تفاوتی عمیق نسبت به مشکلات سایر افراد در تیم. او فقط به استثنایی، به نظر او، از نظر کیفی برتر از سایر شخصیت ها توجه می کند. نسبت به درد عزیزان هم بی تفاوت است. زندگی شخصی، موفقیت حرفه ای دوستان و آشنایان به او مربوط نیست. این چیزهای کوچک زندگی و زندگی روزمره ارزش توجه او را دارند.

هر دو جنس به یک اندازه مستعد خودشیفتگی هستند، اگرچه اعتقاد بر این است که این مشکل در مردان بیشتر است.

وظیفه اصلی یک مرد خودشیفته این است که در چشم دیگران به رسمیت شناخته شود. برای موفقیت های مالی، شغلی و موقعیت اجتماعی تلاش می کند. با این حال، حتی از برجسته ترین نتایج، او رضایت و شادی را تجربه نمی کند.جاه طلبی برای فتح ارتفاعات جدید فشار می آورد. با موفقیت بیرونی، روابط نمی چسبد. هیچ تماس عاطفی با دیگران وجود ندارد. او با زنان با تحقیر رفتار می کند. تمام دنیا فقط برای اوست. همیشه درست. آنچه را که می خواهد انجام می دهد، با نظر عزیزان در نظر گرفته نمی شود.

اغلب از نظر مالی به مادر وابسته هستند یا همسر

چنین مردی از ایجاد روابط قوی خانوادگی ناتوان است. خانواده ها اغلب از بین می روند. کودکان بیشترین آسیب را از تأثیر منفی پدر می بینند.

احساس پوچی درونی در طول سال ها بیشتر می شود. در سن 35-40 سالگی، یک بحران امکان پذیر است و فقط یک متخصص می تواند به خروج از این وضعیت پاتولوژیک کمک کند.

خودشیفتگی زن در روابط با کودکان خود را نشان می دهد. آنها سختگیر و بی دلیل خواستار هستند. کاری کنید که کودکان انتظارات بالای خود را برآورده کنند. برای آرمان های عالی تلاش کنید. شادی، گرما، سادگی توسط آنها بی ارزش شده است. در روابط با عزیزان - بیگانگی و سردی. فروپاشی های عصبی در کودکان و احساس گناه در مقابل آنها به طور متناوب بین یکدیگر تغییر می کند. چنین مادرانی ناخودآگاه کودک را وادار می کنند که از نیازها، خواسته ها و احساسات خود دست بردارد و به نیازهای بزرگسالان پی ببرد و از عزت نفس او حمایت کند.

زنان خودشیفته در مردان انتخاب می کنند مردانی دلسوز و نرم که به دلیل اراده ضعیفشان مورد تحقیر قرار می گیرند. آرزوی طبیعی چنین زنانی این است که با هزینه دیگری زندگی کنند. مردان در درک آنها یک کیف پول چاق هستند، وسیله ای برای ارضای نیازهای متعدد. بعید است که پیوند دو خودشیفته مرد و زن دوام پیدا کند. مبارزه مداوم شخصیت ها و رقابت با یکدیگر در مطلقاً همه چیز دیر یا زود خسته کننده خواهد شد و ازدواج از هم می پاشد.

در خودشیفتگی نیز می توان ویژگی های مثبتی را دید. تلاش مداوم برای دستاوردها به شما امکان می دهد ایده های واقعاً بزرگ و در مقیاس بزرگ را به نفع جامعه پیاده سازی کنید. حسادت یک انگیزه عالی برای گام های فعال مشخص به سمت هدف شما است. وابستگی به ارزیابی و نظر دیگران به شما این امکان را می دهد که شنونده ای دقیق باشید و از همه رویدادها و روندها آگاه باشید. با این حال، فقدان احساس شادی درونی و پری زندگی بهایی است که یک خودشیفته به قربانگاه عشق به خود می آورد.

طبقه بندی

روانشناسی دو نوع اصلی خودشیفتگی را سازنده و مخرب می داند.

سازنده

خودشیفتگی سازنده ویژگی یک شخصیت بالغ است. چنین فردی عزت نفس کافی دارد، اهداف جالبی برای خود تعیین می کند و به آنها دست می یابد، زندگی کامل را احساس می کند، روابط را دوست دارد و از آن لذت می برد. این یک شکل سالم طبیعی است که بر اساس احترام به خود و پذیرش خود و دیگران آنطور که هستند است. اعتماد به رفتار، آگاهی از نیازها و خواسته های واقعی خود، رهایی از عقاید دیگران از نشانه های عشق سالم به خود است.

شکست ها با آرامش تحمل می شوند، امور جدید به راحتی آغاز می شوند.

شخص شریک زندگی خود را بر اساس ترجیحات خود انتخاب می کند، نه برای رضایت خویشاوندان یا معیارهای اجتماعی. یک فرد نزدیک هدف عشق و دوستی است، نه وسیله ای برای رسیدن به اهداف خودخواهانه. خودشیفتگی سالم به شما این امکان را می دهد که تعادلی بین ارضای خواسته ها و نیازهای خود در رابطه با دیگران پیدا کنید.

)

مخرب

خودشیفتگی مخرب یک اختلال شخصیت روانی است. افرادی که در مسیر بلوغ هستند ممکن است هنوز تصور کافی و کامل از خود به عنوان یک شخص نداشته باشند، به نظرات دیگران وابسته باشند، احساس خودکفایی نداشته باشند، در زندگی منفعل و مطیع باشند. این خودشیفتگی ناقص است که یک آسیب شناسی نیست.

​​

اگر مشاهده کنید در عشق غیرعادی یک فرد به خود و در عین حال نگرش تحقیرآمیز نسبت به افراد دیگر، در اینجا می توان از تشخیص صحبت کرد. خودشیفتگی مخرب می تواند درجات مختلفی از شدت داشته باشد. خطرناک ترین آنها خودشیفتگی بدخیم است. مظاهر آن:

  • وسواس نفس;
  • حالت عظمت متناوب با حملات بی دفاعی.
  • بی پروایی;
  • فوق جاه طلبی;
  • وابستگی بیمارگونه به تحسین دیگران.
  • تمایل به استثمار دیگران.
  • عدم همدلی و وفاداری به افراد دیگر.
  • بخل، طمع، تصاحب خشونت آمیز اموال دیگران.
  • مقام شخصی که همه مدیون او هستند.
[207

این افراد عبوس و افسرده هستند. آنها حقوق دیگران را نادیده می گیرند و آنها را زیر پا می گذارند. ممکن است ایده های هذیانی داشته باشد، در مشکوک بودن، مشکوک بودن متفاوت باشد. عقاید آنها در مورد دنیای اطراف و مردم به شکلی منفی تحریف شده است. آنها اغلب خشم و عصبانیت را نشان می دهند. آنها با دستورات روانی پرخاشگرانه دنیای درونی عزیزان خود را کنترل می کنند. آنها نمی توانند درک کنند که برای بستگان خود باعث درد می شوند.

این بیماری زمانی شدیدترین شکل خود را به خود می‌گیرد که فردی از خشونت عاطفی لذت می‌برد و سعی می‌کند خود را به هزینه شخص دیگری نشان دهد. از بیرون، ممکن است تعارض مورد توجه قرار نگیرد و نتیجه ممکن است برای طرف مقابل ناراحت کننده باشد: از افسردگی گرفته تا اقدام به خودکشی.

دیگر خودشیفته ها ممکن است ناراحت باشند و بی قرار کمرویی، ترسو، بازداری جنسی، رویاهای عظمت و عظمت خود را پنهان می کند. ترس از رهایی از این توهمات آنها را از عمل باز می دارد تا اطرافیان آنها را از بین نبرند.

خودشیفتگی همچنین می تواند خود را در روابط جنسی آشفته و غیرقابل کشف و ناتوانی در عشق ورزیدن نشان دهد. مردانی با عقده دون خوان، مردان ماچو، اینگونه متولد می شوند. در فرم زنانه، او شکل زیبایی های کشنده، سرد و غیرقابل دسترس را به خود می گیرد.

هر دوی آنها مملو از تحقیر جنس مخالف هستند و قادر به نشان دادن احساسات گرم و همدلی نیستند.

)

گاهی اوقات مازوخیسم را می توان به خودشیفتگی اضافه کرد. چنین شخصیت هایی خود را بزرگترین شهید می دانند که دائماً در روابط ناخوشایند و پرخاشگرانه قرار دارند. تجربه رنج به آنها این حق را می دهد که نسبت به دیگران احساس برتری کنند.

افراد مبتلا به این بیماری دارای سیستم ارزشی ضعیفی هستند. در از دست دادن عزیزان، ابراز اندوه، سوختن و سوگواری برای مراقبت از عزیزان برای آنها دشوار است. جرقه های سرخوشی جای خود را به بی حوصلگی، تحریک می دهد. این احساس گناه نسبت به قربانی نیست که می تواند او را از آسیب رساندن به دیگری یا ارتکاب عمل غیرقانونی باز دارد، بلکه ترس از گرفتار شدن و مجازات است.

اعتیاد یا انگلی می تواند به یک عارضه تبدیل شود - تمایل به استفاده از افرادی که قادر به کمک به آنها یا دولت هستند. خودشیفتگان بیکار ممکن است از پیشنهاد شغلی خشمگین شوند.

علل

مشکلات ریشه ای به دوران کودکی برمی گردد. در شرایط یک خانواده هماهنگ، ظاهر کودک باعث شادی می شود. در ماه های اول زندگی، والدین نسبت به او عشق بی قید و شرط احساس می کنند. تمام جلوه های کودک باعث لذت و احساس می شود. او برای مدتی مرکز زندگی مامان می شود. ارضای نیازهای او نقش اصلی را ایفا می کند. با گذشت زمان، دنیای کودک گسترش می یابد. او متوجه می شود: در اطراف افرادی هستند که باید عشق و توجه مادرش را نیز با آنها در میان گذاشت. اینگونه است که کودک عشق ورزیدن را یاد می گیرد.

مادر اولین معلم عشق است. سردی، عدم همدلی، گرمی و توجه مادر، ویژگی های بیمارگونه خودشیفتگی را در دوران کودکی شکل می دهد. میل به پر کردن کمبود عشق و محبت مادری حتی در بزرگسالی چنین شخصی را آزار می دهد. او خود را به عنوان مرکز جهان تصور می کند، در عین حال با پنهان کردن درد و عصبانیت، والدین خود را ایده آل می کند.

)

یکی دیگر از دلایل ایجاد خودشیفتگی ارزیابی زودهنگام کودکان است. کودک ارزیابی می شود، به مفاهیم "خوب" و "بد" وابسته می شود. والدین فقط برای موفقیت به فرزندانشان با محبت و توجه پاداش می دهند. و در آینده تمام زندگی او معطوف به دریافت نمرات بالا خواهد بود. هنگامی که به کودک این درک داده نشود که او در خود ارزشمند است، اما نیاز به اثبات دائمی دارد، یک آسیب خودشیفتگی رخ می دهد.

نظری وجود دارد که خودشیفتگی یک بیماری ژنتیکی است.

یک مادر خودشیفته یا همان پدر یک خودشیفته جوان را به شکل و شباهت خود پرورش می دهد. کودک به عنوان یک فرد جداگانه شناخته نمی شود، بلکه تنها به عنوان وسیله ای برای ارضای نیازهای آنها و برآوردن خواسته های آنها عمل می کند.ویژگی های شخصیتی، خلق و خوی کودک پذیرفته نمی شود. احساسات، نیازها، خواسته ها نادیده گرفته می شوند. اعتقاد بر این است که آنها وجود ندارند. شخصیت بی ارزش شده است. کودک مجبور است دائماً در آستانه طرد شدن باشد. کودک در تلاش برای زنده ماندن، کمی گرما و احساس صمیمیت، با تقلید از والدین، شروع به بی ارزش کردن و طرد بخشی از خود می کند که والدین آن را محکوم می کنند و سعی در از بین بردن آن دارند.

در چنین محیطی همیشه یک شخصیت خودشیفته شکل می گیرد. ردپایی از چنین تربیتی در شخصیت می تواند در حساسیت ویژه به شرم ، مشکلات در حفظ مرزها در روابط آشکار شود. افراد مبتلا به ترومای خودشیفتگی، مانند افراد خودشیفته، تمایل دارند برای حفظ احساس اهمیت خود یا تسلیم شدن در سکوت به دیگران از ترس طغیان خشم و پرخاشگری، تمام تلاش خود را انجام دهند.

محبت و تحسین بیش از حد والدین به فرزندان می تواند صفات خودشیفتگی را در شخصیت کودک بکارد. آنها را می توان از کودکی تجلیل و تجلیل کرد. بزرگسالان می ترسند که عقده حقارت ایجاد شود، به خصوص اگر کودک به وضوح استعداد خود را خیلی زود نشان دهد یا والدین با ایده نبوغ کودک وسواس داشته باشند. کاذب ها اغلب در چنین خانواده هایی رشد می کنند.

مراقبت و سهل انگاری بیش از حد والدین نیز می تواند زمینه ساز بیماری باشد.

چگونه با سندرم مقابله کنیم؟

اگر برخی از علائم خودشیفتگی را در خود مشاهده کردید، بهترین توصیه این است که با متخصصی که به آن اعتماد دارید مشورت کنید. یک روان درمانگر باتجربه به شناسایی ریشه مشکل و حل آن در زمانی کوتاه تر از زمانی که خودتان با آن دست و پنجه نرم می کنید، کمک می کند.

یک مزیت بزرگ، پرورش عزت نفس سالم است. پذیرش خصلت های منفی شخصیت و در عین حال شناخت منحصر به فرد بودن و استعدادهای خود، به فرد این امکان را می دهد که نظر کافی در مورد خود داشته باشد و وابسته به صحبت های انسانی نباشد. خودسازی، مدیتیشن، شرکت در آموزش های گروهی به این امر کمک می کند.

گشتالت درمانی و تحلیل تراکنشی خود را به خوبی در التیام این سندرم ثابت کرده اند.

به عنوان یک اختلال پاتولوژیک، خودشیفتگی نیاز به درمان جدی دارد. برای تعیین میزان خودشیفتگی، روانشناسان و روانپزشکان از روش شناسی خاصی استفاده می کنند. این یک آزمون از 163 عبارت است که برای هر کدام باید موافق یا مخالف باشید. در نتیجه امکان تعیین سطح در مقیاس 18 درجه ای وجود دارد.

سخت ترین چیز برای یک خودشیفته این است که بفهمد او یک فرد متوسط ​​است. نه بزرگ و نه کوچک، بلکه معمولی است که هیچ فانی با او بیگانه نیست. این برای او مشکل بزرگی است که بدون توهم و خیال پردازی در مورد شخصیت خود، خود، "من" خود را درک کند. او نمی داند واقعا کیست.

محیط بیمار در طول درمان و کیفیت حمایتی که دریافت خواهد کرد، نقش زیادی در بهبودی خواهد داشت. فرد نیاز به کسب تجربه قضاوت غیرارزیابی دارد. او می تواند کارهای شرم آور انجام دهد که به نظر او می رسد. بسیار مهم است که در چنین لحظاتی مردی در این نزدیکی وجود داشته باشد که او را با آرامش و گرمی و مهربانی، بدون قضاوت، بدون تنبیه، متهم کردن یا ایجاد حس شرمندگی بپذیرد. با دریافت چنین توجهی، او احساس امنیت، محافظت می کند و شروع به باز شدن می کند.

تحقق خواهد یافت که تماس با شخص دیگری می تواند خوشایند باشد. می توانید از روابط گرم دوستانه و عاشقانه لذت و لذت ببرید. به عبارت دیگر، درمانگر و بستگان باید آنچه را که مادر در دوران کودکی نمی توانست به بیمار بدهد، به بیمار بدهند. البته هنگام شفای خودشیفتگی، لازم نیست از آرزوهای چیزهای بزرگ دست بردارید، بلکه تثبیت آن ها از بین می رود و انسان در درون خود تعادل پیدا می کند.

رویکرد دیگری در درمان بیماری وجود دارد. همیشه این امکان وجود ندارد که بیمار فورا تشخیص خود را تشخیص دهد. بنابراین، صحبت مستقیم از خودشیفتگی در رابطه با خودش ممکن است نتیجه ای نداشته باشد.

در دنیای درونی چنین افرادی، غالباً یک فرد بالغ قابل توجه وجود دارد: مادر، پدر، شوهر که شخصیت او تمایلات خودشیفتگی دارد. شروع درمان با بهبود رابطه بیمار با چنین فردی بسیار مؤثرتر است. متخصص باید به بیمار بیاموزد که ویژگی‌های پاتولوژیک، دستکاری‌های خودشیفته‌ای را که یکی از عزیزانش به آنها متوسل می‌شود، تشخیص دهد و به شیوه‌ای سالم‌تر با او تعامل کند.

درمان خودشیفتگی بیمارگونه نیاز دارد یک درمان طولانی مدت، و شاید نتوان به طور کامل از شر بیماری خلاص شد.

نتیجه به خود بیمار، عمق مشکل او و نوع اختلال بستگی دارد.

خودشیفته ها مردمی عمیقاً تنها هستند، آنها زندگی را در رنج می گذرانند. هر چه انتخاب آگاهانه به نفع یک زندگی کامل و شاد و قصد پیمودن این مسیر دست در دست یک متخصص بیشتر باشد، شانس موفقیت بیشتر است.

گفتن چند کلمه در مورد پیشگیری از بیماری خالی از لطف نیست. همه می دانند که پیشگیری از بیماری آسان تر از درمان است.از آنجایی که مشکل از دوران کودکی سرچشمه می گیرد، عزت نفس سالم باید در بزرگسالان آینده از سنین پایین شکل بگیرد.

در رابطه برای والدین فرزندانشان مهم است:

  • از احساس ارزشمندی و استقلال آنها در برابر نظرات دیگران حمایت کنند.
  • به کودک اجازه می دهد گریه کند و احساسات منفی نشان دهد.
  • بدون تأکید بر زیبایی، استعداد یا عمل، به کودکی به عشق خود اعتراف کنید.
  • برای ابراز تأیید برای رفتار یا نتیجه واقعاً شایسته، نه خیلی اوقات و بدون اغراق.
  • به کودک دانشی بدهد که او باید در جامعه زندگی کند، در حالی که جامعه برای او زندگی نخواهد کرد.
[341

توصیه هایی برای تعامل با شخصیت خودشیفته

) اگر فردی در محیط شما وجود دارد که نشانه های خودشیفتگی واضحی دارد، خواه همکار، رئیس، خویشاوند باشد، در اینجا نکاتی وجود دارد که به شما در تعامل با چنین فردی کمک می کند.

عادت خودشیفته به بی ارزش کردن، انتقاد کردن و تمسخر کردن می تواند آزاردهنده باشد. بهترین کاری که می توانید در این موقعیت برای خود انجام دهید این است که آن را نادیده بگیرید و مهارت های خود را در منطقه مورد نظر بهبود بخشید. تمرکز بر رشد توانایی‌های خود، ارزیابی کافی از شایستگی‌ها و موفقیت‌های خود، تأثیر مخرب یک خودشیفته را به حداقل می‌رساند.

رفتار یک خودشیفته را می توان منعکس کرد. در مورد دستاوردها، دانش و مهارت های خود به او بگویید که در آن شما واقعا قوی هستید. شاید از این طریق در چشمان او بلند شوید و در موقعیتی برابر با هم ارتباط برقرار کنید.

نرگس همیشه یک مستبد و ظالم آنها می توانند افراد خوب و دلپذیری باشند. هر چه که هستند، بهترین کاری که می توانید برای خود و آنها انجام دهید این است که آنها را همانطور که هستند بپذیرید، در حالی که هنوز خودتان هستید. این امر به ویژه در مورد افراد نزدیکی که پیوند خونی با آنها ارتباط دارد صدق می کند.

از ارتباط با یک خودشیفته بدخیم در محیط باید اجتناب شود. دستکاری ها و خلق و خوی پرخاشگرانه او در طول ارتباط طولانی مدت می تواند تاثیر مخرب و طاقت فرسایی بر شما بگذارد.

در صورت لزوم، تماس را به حداقل برسانید یا به سادگی آن را نادیده بگیرید.

احساس وابستگی به این نوع یک شخص سیگنالی است برای اینکه خودتان تحت درمان قرار بگیرید و خود را از کنترل چنین شخصیتی بر دنیای درون خود رها کنید. به خصوص اگر دستکاری کننده عزیزی باشد. مدارا کردن، گذشت و مدارا کردن، آرامشی به همراه نمی‌آورد، کسی را شفا نمی‌دهد و اوضاع را حل نمی‌کند. همه سزاوار عشق، مراقبت و احترام به خود هستند.

و در پایان - در مورد یک واقعیت شگفت انگیز. دانشمندان علل خودشیفتگی را در سطح آناتومی بررسی کردند و تفاوتی را در حجم ماده خاکستری، وضعیت قشر مغز و سلول های عصبی در یک فرد مبتلا به خودشیفتگی و یک فرد سالم دریافتند. یک فرد سالم دارای ماده خاکستری بیشتری است و این تفاوت ها در بخشی از مغز که مسئول احساس شفقت و همدلی است یافت شد. از این جا می توان نتیجه گرفت که کلید شفای موفقیت آمیز بیمار در آموزش توانایی عشق ورزیدن به او نهفته است.

برای اطلاعات بیشتر در مورد خودشیفتگی، ویدیوی بعدی را ببینید

.

مقالات محبوب

ؒیبایی 6 ویتامین ارزان قیمت برای مو - بهترین آماده سازی ها را با دستورالعمل بررسی کنید ؓوزن دوزی محصولات تایر: نحوه تزئین زمین بازی با چرخ های ماشین قدیمی
ؒیبایی نقاط سیاه روی بینی ، گونه ها و چانه - دلایل تمیز کردن و از بین بردن پوست شما ؓلامتی کلنسیت C - ژل درمان آکنه و آکنه ، مواد مغذی فعال و موارد منع مصرف ؂شپزی میان وعده های آبجو - دستور العمل های خانگی ساده و خوشمزه با عکس نکات دیگر تعبیر خواب: سفید، آبی، یخ ذوب شده، روی دریاچه، در دریا، روی شیشه، شکل یخ، زمین یخ، تگرگ. چرا یخ خواب مرد، زن، باردار، جوان، دختر متاهل، پسر را می بیند؟ نکات دیگر چگونه از توالت و آب عطر زنانه و عطرهای دخترانه و زنانه به درستی استفاده کنیم؟ نحوه انتخاب و محل استفاده از آب توالت، عطر برای یک زن، یک دختر: قوانین. چقدر آب توالت روی یک دختر، یک زن باید پاشید؟ نکات دیگر چگونه می توان با خیال راحت برای خرید در AliExpress پرداخت؟ امن ترین راه برای پرداخت کالا در AliExpress نکات دیگر پچ چینی برای مفاصل AliExpress: بررسی، مزایا نکات دیگر کوفته کره ای بخارپز شده با سیب زمینی و کلم پر: 2 بهترین دستور غذا