موضوع "چرا باید حقیقت را بگویید": استدلال برای کار
نحوه نوشتن مقاله با موضوع: "چرا باید حقیقت را بگویید". نمونه کارهای دانش آموزان دبیرستانی.
انتخاب بین حقیقت و دروغ همیشه آسان نیست حتی برای بزرگسالانی که به اعمال خود اطمینان دارند. و وقتی دانشآموزان با انجام چنین انتخابی روبرو میشوند و آن را در قالب یک اثر شکل میدهند، همه چیز پیچیدهتر میشود.
طبیعی است که کودکان شک کنند و اشتباه کنند و این طبیعی است. برای اینکه کودک بتواند افکار خود را به درستی و زیبایی بیان کند، مقاله بهترین استدلال ها را برای کار ارائه می دهد: "چرا باید حقیقت را بگویید" و چندین اثر آماده در این زمینه.
موضوع "چرا باید حقیقت را بگویید": استدلال برای کار
استدلال برای تولید:
- L. N. Tolstoy در سه گانه زندگینامه خود رنج شدید پسر نیکولنکا را توصیف می کند که از فریبکاری ها شرمنده است و خود را به خاطر آنها سرزنش می کند. خواب او حتی در شب آشفته است زیرا او به کشیش اعتراف نکرد و فریبکاری های خود را پنهان کرد.
- ویکتور دراگونسکی در «داستانهای دنیسکین» تجربیات، شرمساری و پشیمانی یک زن و پسرش را نشان میدهد که شوهر به خاطر فریب آنها متحمل شده است.
- "در پایین" ماکسیم گورکی بارزترین مثال از این واقعیت است که دروغگویی برای خیر همیشه کمک، تسکین یا نجات نمی دهد. لوکا متقاعد شد که دروغ او موجه است و ساتین ثابت قدم ماند و تا آخرین لحظه برای حقیقت مبارزه کرد.
یک یا چند گفته و قصار در مورد حقیقت و دروغ:
- تنها کسی که همیشه حقیقت را می گوید از احترام و اعتماد برخوردار است.
- "جرأت گفتن حقیقت آسان نیست، اما زندگی با آن آسان تر از دروغ است."
- "دروغ همیشه باعث یک دروغ جدید می شود، حتی پیچیده تر و وحشتناک تر."
- «هر انسانی سزاوار است که حق را بداند نه اینکه فریب بخورد».
- «دروغ سرنوشت ترسوهاست».
- "گفتن حقیقت آسان نیست، شجاعت می خواهد."
- "حقیقت خدای انسان آزاد است."
- "دروغ گفتن مداوم کارساز نخواهد بود، حقیقت همیشه کار خود را انجام می دهد."
- "حقیقت آشکار زیباتر از دروغ پوشیده است."
- «تنها خیری که صادق است».(سیسرون)
- «به حق زندگی کن که این بهترین خطبه است». (میگل سروانتس د ساودرا)
در اینجا آمده است برخی از مقالات با موضوع: «چرا باید حقیقت را گفت».
کار شماره 1. حقیقت یا دروغ؟
"حقیقت تلخ بهتر از دروغ شیرین است" - حکمت عامیانه را تضمین می کند. در اینکه دروغ بد است شکی نیست. اما آیا حقیقت همیشه مناسب و ضروری است؟
همه با موقعیتی آشنا هستند که در آن باید انتخاب کنند: راست گفتن و توهین کردن، ناامید کردن یک عزیز یا دروغ گفتن و نجات او از رنج بی مورد. به خصوص در صورت گفتگو با یک دوست نزدیک، تصمیم گیری دشوار است. دروغ ریاکارانه و این برای دوستی غیر قابل قبول است. حقیقت یک نفر را ناراحت می کند، او را آزار می دهد. در این مورد، بسیاری از افراد به سادگی تصمیم می گیرند که سکوت کنند.
اگر به اصطلاح "دروغ برای خیر" را انتخاب کنید چه اتفاقی می افتد؟ احتمالاً به جلوگیری از مشکلات کمک می کند ، خلق و خو را افزایش می دهد. اما دروغ ناگزیر به دروغی جدید می انجامد. مجبور خواهید بود بارها و بارها دروغ بگویید، داستان های باورنکردنی جدید و جدیدی ارائه دهید، و بیشتر و بیشتر در شبکه فریب گرفتار شوید. و در نهایت حقیقت به هر حال آشکار خواهد شد. احترام و اعتماد برای همیشه از بین خواهد رفت، و ممکن است توضیحات بیشتری لازم نباشد - فرد به سادگی نمی خواهد با یک دروغگو معامله کند.
راست گفتن از دروغ دشوارتر است. اما یک انسان صادق همیشه شایسته احترام است، زیرا می توان به او اعتماد کرد، هرگز خیانت نمی کند، فریب نمی دهد و دروغ نمی گوید.
روابط انسانی خوب برای همه یک ارزش بزرگ است. به همین دلیل ارزش آن را دارد که تمام تلاش خود را برای حفظ آنها انجام دهیم. به همین دلیل است که در انتخاب دشوار بین حقیقت تلخ و دروغ شیرین، اولی را باید ترجیح داد. با این حال، فقط گفتن حقیقت کافی نیست. با آموختن نحوه "تسلیم" آن در زمان مناسب، می توانید روابط خوبی با دوست خود حفظ کنید و به عنوان یک دروغگو معروف نشوید.
کار شماره 2. گفتن حقیقت شجاع است یا احمقانه؟
آیا می توان گفت که فقط افراد شجاع حقیقت را می گویند؟ از این گذشته ، گاهی اوقات این حقیقت می تواند به یک نیروی مخرب تبدیل شود که قادر به زخمی کردن عمیق و حتی کشتن یک شخص است. در عین حال ، یک دروغ همه بدی ها را پنهان می کند ، به شما امکان می دهد در جهل و آرامش زندگی کنید.
این را عمل درخشان آندری سوکولوف، شخصیت اصلی اثر M. A. Sholokhov "سرنوشت انسان" تأیید می کند. در بازگشت از جبهه با وانیوشا که در اثر جنگ یتیم شده بود ملاقات کرد. پسر کوچولو نمی دانست که در تمام دنیا تنها مانده است و کسی را ندارد که منتظرش بماند. آندری به وانیوشکا دروغ گفت و خود را پدرش معرفی کرد. اما این دروغ کودک را نجات داد.آیا کسی در آن لحظه از این حقیقت بی رحمانه که پدر خود وانیا توسط جنگ برده شده است، احساس بهتری می کند؟
با این حال، همه چیز در این موضوع چندان مبهم نیست. با استفاده از مثال یک قهرمان ادبی دیگر، می توانید مطمئن شوید که حقیقت بهتر از دروغ است. رودیون راسکولنیکوف از "جنایت و مکافات" اثر F. M. Dostoevsky احساس عذاب وجدان وحشتناکی می کند. او کار وحشتناکی انجام داد، اما اعتراف به آن برای او بسیار دشوار است. با این حال، باید آنچه را که سزاوار اعمالش است دریافت کند. رودیون با درک این موضوع به همه چیز اعتراف می کند و به همین دلیل مجازات لازم را تحمل می کند.
معلوم می شود که فقط یک شخص بسیار شجاع می تواند حقیقت را، هر چه که باشد، بگوید. حتی حقیقت تلخ هم دیر یا زود ظاهر می شود و دروغگو را در نور بدی نشان می دهد. اما اینکه آیا این حقیقت همیشه مناسب است یا خیر، هرکس باید خودش تصمیم بگیرد.
کار شماره 3. چرا باید حقیقت را بگویی؟
چرا گفتن حقیقت ضروری است؟ در واقع، امروزه حتی روزنامه نگاران، سیاستمداران و شخصیت های عمومی به خود اجازه می دهند دروغ بگویند. به نظر می رسد که دروغ به هر شکلی در زندگی هر یک از ما رخنه کرده و برای همیشه در قلب ما جا خوش کرده است. ما در حال حاضر با آرامش به یک دروغ دیگر از صفحه تلویزیون، از ستون روزنامه های محبوب و از دهان افراد نزدیک واکنش نشان می دهیم. اگر همه ما فقط حقیقت را بگوییم چه کسی بهتر خواهد بود و اگر همه به دروغگویی ادامه دهند چه اتفاق بدی خواهد افتاد؟
شاید با پنهان شدن در پشت جمله معروف «دروغ برای رستگاری» بتوان حتی به حقیقت فکر نکرد؟ اما آیا این دروغ سودمند است؟ برای پاسخ به همه این سؤالات، مجبور شدم به ادبیات کلاسیک روی بیاورم. یکی از درخشان ترین قهرمانان ادبی که دروغ و حقیقت را به تصویر می کشند، لوکا و ساتین از نمایشنامه "در پایین" اثر ماکسیم گورکی هستند.
لوکا به همه ساکنان بدبخت خوابگاه اطراف خود آرامش می دهد. او به زنی که در حال مرگ بر اثر یک بیماری صعب العلاج است، از آرامش شگفت انگیز در دنیای دیگری که به زودی پیدا خواهد کرد، می گوید، دزدی از زندگی زیبا در سیبری، بازیگری مست وعده بهبودی سریع در یک کلینیک ویژه را می دهد. لوکا دروغ می گوید، اما دروغ می گوید، گویی برای سود و آسایش.
ساتن دیدگاه های کاملاً متضادی در مورد زندگی و ایده هایی در مورد خیر و شر دارد. او برای حقیقت تا آخر مبارزه می کند. در تلاش برای بازگرداندن عدالت، او در نهایت به زندان می افتد. او نسبت به سرنوشت فقرا بی تفاوت نیست، اما دروغ گفتن به آنها را فایده نمی بیند و دروغ را «دین عبد و ارباب» می خواند. در حقیقت، ساتین آزادی انسان را می بیند. قاطع است و راه های دیگر را نمی پذیرد.
راست میگوید کدام یک از این قهرمانان؟ هانا در حال مرگ دروغ ها را می پذیرد، با لذت به سخنرانی هایی در مورد اطمینان سریع گوش می دهد، اما قبل از مرگش، هنوز پشیمان است که زندگی اش به زودی محو خواهد شد. بازیگر مستقلاً با زندگی تسویه حساب می کند و معلوم می شود که دزد در تبعید است.آیا این یکی حتی اگر «تسلی بخش» بود، لازم بود، اما باز هم دروغ بود؟ به کسی کمک کرد؟ معلوم می شود که نه.
این دروغ مانند سنگ سنگینی بر دوش لوکا افتاد. و ساتین با اطرافیان و اول از همه با خودش صادق ماند. همیشه زندگی با حقیقت آسان تر از دروغ است. انسان راستگو و راستگو را نمی توان به بیراهه کشاند، او مغرور، روراست و با اعتماد به نفس است، پس سزاوار احترام است.
هر یک از این آثار فقط یک نمونه است، نمونه ای از کار مدرسه دانش آموز در مورد موضوع: "چرا باید حقیقت را بگویی." البته ممکن است کودک ایده های خودش را داشته باشد که بخواهد در کار خودش بیان کند و آثار پیشنهادی در این امر به او کمک می کند.