معنای شجاع بودن در زندگی روزمره: استدلال برای کار، مقاله. شجاعت و بزدلی در زندگی روزمره: مقایسه
شجاعت چگونه در زندگی روزمره خود را نشان می دهد؟ تفاوت بین شجاعت واقعی و ایستادن و لاف زدن چیست؟ در مورد آن در مقاله ما.
انسان شجاع بودن به چه معناست؟ وقتی صحبت از شجاعت در جنگ یا نجات جان افراد در شرایط اضطراری می شود، ممکن است به نظر برسد که در محیط روزمره جایی برای شجاعت و سوء استفاده وجود ندارد. اگر حریف خاصی وجود نداشته باشد و زندگی مسیر خود را طی کند، پس شجاعت چگونه خود را نشان می دهد؟
شجاعت چیست: تعاریف، استدلال ها
در واقع، شجاعت در زندگی عادی انتخاب مستقل هر یک از ما به نفع عزم است. در اعمال، مهارت مبارزه برای حقیقت، غلبه بر ترس های خود.
- شجاعت، شجاعت یک ویژگی شخصیتی است، اما همه با آن متولد نمی شوند. توانایی توقف نکردن در برابر مشکلات، جانبداری از ضعیفان را باید از سنین پایین پرورش داد.
- ترس و بزدلی یکسان نیستند. ترس یک وضعیت کاملا طبیعی یک فرد است که توسط خود طبیعت تعیین شده است - هر یک از ما از چیزی می ترسیم.
شجاعت فقدان ترس نیست، بلکه ضرورت مبارزه روزانه با آنها، رویارویی با خود، بی عدالتی، پستی است.
- همیشه ساکت ماندن، در سایه ماندن، گفتن اینکه نمی توانی کاری را انجام دهی، آسان تر از غلبه بر خود است. به این می گویند نامردی. آدم ترسو با سکوت و عدم مداخله اش در حاشیه می ماند اما گاهی این خیانت واقعی است.
شجاعت را با شجاعت توخالی اشتباه نگیرید. وقتی یک فرد عمداً خطر می کند تا جلوی دیگران خودنمایی کند و برتری خود را اثبات کند ، نمی توان آن را شجاعت واقعی ، شجاعت نامید.
شجاعت واقعی در موقعیت هایی آشکار می شود که در آن فرد باید بر موانع بسیار جدی تری غلبه کند و فردی شایسته باقی بماند و هرگز به اصول خود خیانت نکند.
مضمون شجاعت و بزدلی در ادبیات آثار: بررسی، استدلال
مضمون شجاعت و بزدلی در بسیاری از آثار ادبی آشکار شده است.جوهر طبیعت انسان، مؤلفه اخلاقی آن، توانایی تشخیص بد از خوب، نجابت از غیر اصولی، حقیقت از دروغ است. مهمتر این است که بتوانیم از این حقیقت دفاع کنیم، صرف نظر از عواقب آن.
"یکی از مهم ترین نقص های انسان بزدلی است"
این همان چیزی است که M. Bulgakov "استاد و مارگاریتا" می گوید.
- در توصیف زمانهای کتاب مقدس درباره پونتیوس پیلاطس گفته شده است که نتوانست شجاعت نشان دهد و یشوا را توجیه کند. دادستان می ترسید شغلش را خراب کند، بنابراین خلاف وجدانش رفت. به همین دلیل ، او به شدت مجازات شد - او بیش از 2 هزار سال از عواقب گناه خود عذاب کشید.
- با تکرار مضمون کلی وقایع دهه 1930، یکی از ایده های اصلی این اثر این است: "بزدلی عامل اصلی پستی روی زمین است." نمی توان با این گفته نویسنده موافق نبود. این بزدلی، بزدلی، سازگاری است که در هر زمان عامل تراژدی در زندگی انسان ها می شود.
هر کس باید به تنهایی شجاعت و انعطاف پذیری را پرورش دهد. به محض ورود کودک به تیم، دائماً باید با جلوه هایی از ویژگی های خوب و بد همسالان خود روبرو شود.
در داستان هنر. "مترسک" ژلزنیاکوف به شدت سؤال شجاعت، پست و بی رحمی کودکان را مطرح می کند.
- هنگامی که جامعه قوانین خود را دیکته می کند، ترس اصلی یک شخصیت هنوز ضعیف این است که متفاوت باشد، متفاوت از دیگران باشد، در مقابل جمع باشد. این دقیقاً همان کاری است که قهرمان داستان، اولنا بسولتسوا، وقتی تقصیر دیگری را به عهده می گیرد، انجام می دهد. این یک اقدام واقعا شجاعانه برای محافظت از دیگری است. اما با ورود نجیبانه ، دختر حتی تصور نمی کند که چه چیزی باید بگذرد - خیانت ، تحریم همکلاسی ها ، آزار و اذیت ، تخریب اخلاقی.
- سومیو، همان پسری که گناهش را به گردن خود گرفت، رهبر کلاس، به دلیل بزدلی مرتکب عمل نفرت انگیزی می شود - می ترسد از دوستش محافظت کند، مطرود شود، موقعیت خود را از دست بدهد. در تیم
- در واقع این اولین آزمون شخصیت و روح در زندگی کودکان است. این بزدلی است که قهرمان را به اولین پستی در زندگی سوق می دهد، فرصتی برای زیر پا گذاشتن اصول انسانی.
کار ژلزنیاکوف به هر خواننده کمک می کند تا از بیرون به خود نگاه کند - آیا صادقانه این کار را انجام می دهیم، چه ویژگی های انسانی را در خود پرورش می دهیم، عدم مداخله ما انجام می دهد. منجر به تراژدی نشود
دنیای اطراف ما روز به روز بی تفاوت تر می شود. تجارب و مشکلات افراد اطراف ما در مقابل نیازهای خودمان حل می شود - میل به محبوبیت، موفقیت، رفاه مادی.
مسئله شجاعت در زندگی عادی یک انتخاب روزانه هر فرد است.برای اینکه آن مرد ساکت ماند، گذشت، چشمانش را بر بی عدالتی بست، فقط وجدان خودش قضاوتش می کند.