سوء استفاده عاطفی چیست و چگونه خود را نشان می دهد؟ چگونه آزار عاطفی را بشناسیم و با آن مبارزه کنیم؟
در این مقاله در مورد اینکه آزار عاطفی چیست و چگونه آن را تشخیص دهیم صحبت خواهیم کرد.
خشونت فیزیکی همیشه به طور فعال مورد بحث قرار می گیرد زیرا قابل مشاهده است، اما خشونت عاطفی اغلب فراموش می شود. به همین دلیل است که تشخیص آن بسیار دشوار است و واکنش خاصی در جامعه ایجاد نمی کند. اغلب، خشونت روانی حتی خطرناک تر از خشونت فیزیکی است.
خشونت روانی چیست؟
غالباً درباره ظالمان مرد بحث می شود. وقتی استبداد به شکل خشونت فیزیکی ظاهر می شود، بلافاصله مشخص می شود که باید از چنین مردی فرار کرد. اگر مردی او را کتک بزند، هر زنی این نوع شادی را می شنود. اما نوع دیگری از خشونت وجود دارد، نه چندان آشکار - روانی. به ندرت در مورد آن صحبت می شود و حتی خطرناکتر از ضرب و شتم است. اگر در مورد دوم فقط بدن مثله شود، در حالت اول شخصیت از بین می رود.
اول از همه باید فهمید که خشونت روانی چیست. در اصل، این یک روش تأثیر غیر فیزیکی بر روان است. به عنوان یک قاعده، چندین نوع است:
- کنترل رفتار. ظالم به طور فعال کنترل می کند که قربانی با چه کسی ارتباط برقرار می کند، چه کاری انجام می دهد، و همچنین او را مجبور می کند در مورد هر مرحله صحبت کند. دیر رسیدن به محل کار حتی برای 5 دقیقه، می توانید برای یک رسوایی بزرگ آماده شوید.
- کنترل فکر. در این صورت ظالم نظر خود را تحمیل می کند. به این معنا که قربانی شروع به فکر کردن به روشی می کند که یک ظالم باید فکر کند. نظر خودش سرکوب شده و هیچ کس علاقه ای ندارد.
- کنترل احساسات. مرد یک زن را دستکاری می کند و احساسات خاصی را در او برمی انگیزد. آنها می توانند از بسیار خوشحال تا بسیار منفی متغیر باشند.
- کنترل اطلاعات. ظالم فعالانه بررسی می کند که قربانی به چه چیزی علاقه دارد، چه چیزی را تماشا می کند، می خواند و غیره.
چگونه آزار عاطفی خود را نشان می دهد: ویژگی ها
مشکل این است که شما هرگز در نگاه اول یک ظالم روانی را نخواهید شناخت. ارزش این را دارد که در مورد زمانی که شریک زندگی شما در همان ابتدای رابطه بیش از حد احساسی رفتار می کند فکر کنید. علاوه بر این، رابطه شما به سرعت توسعه می یابد و به طور غیرمنتظره ای به یک رابطه جدی تبدیل می شود. مرد در مورد اینکه چقدر دیوانه وار شما را دوست دارد، بچه، خانواده و غیره می خواهد صحبت می کند. بسیاری از زنان به این باور دارند و نمی دانند در نهایت چه چیزی می تواند در انتظار آنها باشد.
مطمئناً در ابتدا هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت. آنها بعداً شروع می شوند، زمانی که شریک زندگی به معنای واقعی کلمه شروع به انتقاد از هر مناسبتی کند. غالباً چنین مردانی صرفاً اصرار می کنند که همسر شغل خود را ترک کند و انگیزه آن این است که خودشان می توانند خانواده را تأمین کنند و به طور کلی حسادت می کنند. اما درگیر آن نشوید زیرا باید به آن وابسته باشید.
در واقع، چنین نگرانی چیزی بیش از تجلی کنترل کامل نیست. شوهر شما می خواهد همه چیز را بداند و حتی شما به چه چیزی فکر می کنید یا می توانید به آن فکر کنید. اینکه دقیقاً چگونه به هدف خود خواهد رسید، خیلی مهم نیست. این می تواند تمسخر مسموم باشد، نشان دهنده چنین پشیمانی است که خود شما احساس گناه می کنید.
وقتی چنین فشاری ثابت باشد، شما حتی متوجه نخواهید شد که چگونه نگرش های خود را رها می کنید و نگرش دیگران را می پذیرید. این معنای خشونت عاطفی است - دست کم گرفتن عزت نفس یک فرد، تخریب شخصیت او. قربانی همیشه خود را احمق، ناتوان، خودخواه و غیره می داند. هر چه این رابطه بیشتر توسعه یابد، قربانی بیشتر به شریک زندگی خود وابسته است. علاوه بر این، او دائماً به او تکرار می کند که هیچ کس با ظاهر، مهارت و... اصلاً به او نیاز ندارد و او یک شوالیه نجیب است که او را تنها دوست دارد و هرگز او را ترک نخواهد کرد.
یک ظالم نیز می تواند وانمود کند که قربانی است. چنین مقامی ربطی به پذیرش و فداکاری ندارد. این چنین حرکتی است، زمانی که به نظر می رسد او آماده است از اصول خود دست بکشد و هر چیزی را بدهد، اما شما همیشه چیزی به او مدیون خواهید بود.
تمایز بین چنین استبداد و مراقبت تقریباً غیرممکن است. در اینجا تنها تکیه بر احساسات خود باقی مانده است. اگر همیشه باید احساس گناه کنید، اما حتی دلیل آن را هم نمی‌دانید، این نشانه واضحی است که شما مورد آزار قرار گرفته‌اید.
خطر خشونت عاطفی چیست؟
یکی از خطرات اصلی را می توان این واقعیت دانست که گویی هیچ اتفاقی برای دیگران نمی افتد این زوج با هم دعوا نمیکنن؟ آنها هم مثل بقیه دعوا می کنند. اما تمام تلاش ها برای شکایت با سوء تفاهم روبرو می شود.شوهر برای همه مانند یک مرد خانواده نمونه به نظر می رسد که هنوز هم پیدا می شود و زن به نظر زنی ناسپاس است که نمی فهمد چه خوشبختی به دست آورده است.
و علاوه بر این، هنگامی که قربانی به ظالم می رسد، او فعالانه بر این واقعیت فشار می آورد که رابطه آنها کامل است و او برای خود مشکلاتی ابداع می کند. بالاخره او خودخواه است و نمی داند چگونه شاد زندگی کند و آنقدر فقیر است که او را دوست دارد و رنج می برد.
البته، وقتی همیشه این را می شنوید، به نظر می رسد که جایی اشتباهی رخ داده است. همه ادعا می کنند که یک مرد کامل است، اما زن در درون مقاومت می کند. در نتیجه، قربانی به سادگی به خود اعتماد نمی کند و کاملاً به ظالم وابسته می شود. و این تمام چیزی است که او به آن نیاز دارد - او فعالانه او را بیشتر تحت فشار قرار می دهد تا مطمئناً از دستان او خارج نشود.
اگر معلوم شد مرد ظالم روانی است چه باید کرد؟
اول از همه، شما نباید سعی کنید خود را به گناه متقاعد کنید. این تقصیر شما نیست و حتی مهم نیست که دیگران چه می گویند. بلافاصله، به محض اینکه متوجه شدید که با یک ظالم زندگی می کنید، باید ترک کنید. هیچ چیز خوبی از این اتفاق نخواهد افتاد و وضعیت را نمی توان اصلاح کرد. هر چه رابطه شما طولانی تر باشد، آسیب بیشتری به روان شما وارد می شود.
اغلب، آگاهی از وضعیت بسیار دیر می آید. قربانی مرزهای شخصیتی بسیار نامشخصی دارد و حتی قادر به مقاومت نیست. اعتماد به نفس از بین می رود و به نظرش می رسد که واقعاً لیاقت بهتری را ندارد. بنابراین، مهم است که بدانیم مشکل دقیقاً در مرد است و نه در درون او.
وقتی موقعیتی را که در آن قرار دارید را درک کردید، پشتیبانی پیدا کنید. تصمیم شما برای استعفا باید مورد حمایت یک نفر باشد تا در صورت شک، دوباره به شما یادآوری کنند که چرا چنین تصمیمی گرفتید. در غیر این صورت نمی توانید با فشار محیط خود و حتی بیشتر از آن شوهرتان مبارزه کنید.
سرانجام به یاد بیاورید که قبلاً چه زندگی داشتید. دوست دختر، سرگرمی ها، فعالیت های مورد علاقه خود را به خاطر بسپارید. آیا همه آن را دوست داشتید؟ پس چرا برنگردی؟
در اولین بار پس از جدایی، ارتباط با همسر سابق خود را به حداقل برسانید. نیروی خود را جمع کنید و به یاد بیاورید که بدون ظالم خود واقعاً چه کسی هستید. این لازم است تا تسلیم تلاش برای بازگرداندن شما نشوید، و آنها خواهند شد - در آن شک نکنید.
هنگامی که شخصیت خود را بازیافتید، قادر خواهید بود موقعیت را به طور عادی و کافی ارزیابی کنید و احساسات خود را از احساسات تحمیلی جدا کنید.
به هر حال، اعتقاد بر این است که بهترین راه برای زنده ماندن از عواقب، یک عاشقانه جدید با یک فرد مناسب است. ارتباط با یک روانشناس خوب نیز به خوبی جواب می دهد.
فراموش نکنید که برای درک درستی آنچه در حال رخ دادن است، باید در مورد احساسات خود تصمیم بگیرید.اگر خوشحال هستید، پس همه چیز خوب است. به احساسات خود اعتماد کنید، قدر خود را بدانید، زیرا شما نیز مانند هر فرد دیگری سزاوار خوشبختی هستید.
چگونه آزار عاطفی خود را نشان می دهد: علائم
خشونت همیشه آشکار نیست. یعنی ممکن است مرد دستش را به سمت زن بلند نکند، اما در عین حال مدام او را تحقیر کند، مرعوب کند، توهین کند، دروغ بگوید و غیره. این بسیار ناخوشایند است و در نهایت منجر به عواقب وحشتناکی برای وضعیت عاطفی می شود. تصمیم گرفتیم دقیقاً بفهمیم خشونت عاطفی چگونه خود را نشان می دهد و پیشنهاد می کنیم با علائم آن آشنا شویم.
- شما بسیار به نیازهای او توجه می کنید و نیازهای خود را فراموش می کنید
وارد می شوید جلوی او نوک پا به تمام معنا، نکته اصلی این است که او خوب است. شاید مجبور بودید با پدر و مادرتان سر و کار داشته باشید و حالا این روی زندگی بزرگسالی شما تأثیر گذاشته است. سعی می کنید سکوت کنید و افکار خود را بیان نکنید. در عین حال، یک نگرش بد بهانه ای دارد - این تقصیر خودتان است که اینقدر تند واکنش نشان می دهید. در واقع جای نگرانی نیست. فقط درک کنید که قطعاً کاری به آن ندارید، مرد فقط نیاز دارد که شما احساس گناه کنید و هر کاری را که نیاز دارد انجام دهید.
- شما با دوستان خود معاشرت نمی کنید
اگر این کار را نکنید با دوست دخترت معاشرت کن، سر جلسه نرو، فقط تو خونه بشین چون اجازه نمیده وارد بشی و فحش میده، پس خیلی بد است. یعنی به نظر شما از دنیای بیرون بریده اید، زیرا یک مرد نیاز به توجه زیادی دارد. شاید شما او را به خاطر این رفتار معذورید. به تدریج، این منجر به این واقعیت می شود که قربانیان شروع به سرزنش خود برای همه مشکلات می کنند.
- شما سعی می کنید از رسوایی جلوگیری کنید
به جای اینکه در مورد افکار و احساسات خود صحبت کنید، فقط سکوت می کنید و همه چیز را در درون خود نگه می دارید. در عین حال سعی می کنید در هیچ جایی، حتی در محل کار، درگیری نداشته باشید. به احتمال زیاد شما فقط خسته هستید و تمایلی به ابراز نظر ندارید تا بعداً مجبور به اثبات چیزی نباشید. اکنون نمی توانید از منافع خود دفاع کنید و سازگاری با آن برای شما آسان تر از این است که نگران باشید که نافرمانی به رسوایی دیگری منجر شود.
- شما نمی دانید چه می خواهید
زمانی که کودکان مجبور به زندگی با والدین گرم مزاج نامتعادل، سپس عادت می کنند که آنها را در اولویت قرار دهند و همیشه از آنها مراقبت کنند. در نهایت فرد پس از بزرگ شدن برای پدر و مادر و سپس برای معشوق خود پدر می شود. او همیشه آنها را توجیه می کند و خود را مقصر همه شکست ها می داند، اما حتی به نیازهای خود فکر نمی کند تا برای دیگران خوب باشد.
- شما خود را به خاطر معشوق خود در معرض خطر قرار می دهید
برای مثال، ممکن است نحوه رانندگی او به شدت و سریع باشد. به نظر می رسد از او هم می ترسید و هم عصبانی هستید، اما همچنان سکوت می کنید تا رسوایی به راه نیندازید.
- شما همیشه احساس خستگی می کنید
همیشه احساس خستگی وحشتناکی می کنید. انجام کارهای معمول مربوط به نیازهای زندگی برای شما به طور فزاینده ای دشوار می شود. سرتان مه آلود است و حتی نمی دانید در مورد خودتان چه فکری کنید. دیگر خود را فردی شایسته ندانید. حتی دانش و تجربه هم باعث تردید می شود.
- شما برخلاف میل خود رابطه جنسی دارید
شما نمی خواهید، اما صمیمیت را مجاز می کنید فقط برای اینکه یک بار دیگر قسم نخورید. آیا این اتفاق بیشتر می افتد؟ یا شاید قبلاً به یک هنجار تبدیل شده است و شما حتی فراموش کرده اید که آخرین بار چه زمانی خوب بود؟ نباید به خودت خیانت کنی چون اینجوری قدرتت رو از دست میدی و به خودت خیانت میکنی. این وضعیت را حتی بدتر می کند.
- شما همیشه خداحافظی او هستید
اخیراً قبلاً از هم جدا شده اید و چند بار با هم برگردیم فقط تا آخر روز ببخشیم و به هم قول عشق بدهیم. چشم بر گستاخی می بندید، مدام فرصت دیگری می دهید و به وعده های پوچ که هرگز محقق نمی شوند ایمان دارید.
در عشق واقعی، هر دو طرف برابر هستند و در رابطه می دهند و می گیرند. البته گاهی اوقات باید به خاطر عزیزتان اصول را کنار بگذارید، اما این به یک عادت تبدیل نمی شود، بلکه یک اتفاق یکباره است. اگر دو نفر همدیگر را دوست داشته باشند، به هم احترام می گذارند، گناه و زندگی مشترکی دارند، و اگر همه چیز بد است، پس سعی می کنند راهی پیدا کنند. اما هیچ کینه یا عصبانیتی وجود ندارد.
