نهمی خواهید با بچه های خود بازی کنید؟آنها را یک شرکت بازی پیدا کنید
امروزه والدین بسیار کمی به مدت 2 ، 3 ، 4 سال با فرزندان خود بازی می کنند.حتی تعداد کمی از بزرگسالان نقش بازی کردن را مهم و مفید برای رشد کودک می دانند.اما شما از طبیعت برنامه جایی نخواهید برد.آنا بیكووا ، نویسنده كتاب "درسهای در حال توسعه یك مادر در حال دروغگویی" در پاسخ به اعتراضات "A او بازی جالب نیست" و "A با كودك با من بازی نكرد - چرا باید من؟"
فعالیت اصلی برای یک کودک 3-4 سال بازی است.و به نظر می رسد که همه از قبل می دانند.اما همه به درستی درک نمی کنند.
برخی از بزرگسالان این کار را "فعالیت مورد علاقه" می دانند.یعنی آنچه کودک انجام خواهد داد ، اگر این کار را نکند "فعالیتهای مفید آموزشی".
اما "فعالیت پیشرو" فعالیتی است که در واقع وظایف اساسی رشد این عصر را حل می کند.کودکی که فعالیت بازی کردنش دشوارتر است پیشرفتهتر است.او نه تنها می تواند اتومبیل ها را روی فرش بچرخاند بلکه کل داستان بازی را خلق کند.مردم با اتومبیل به یک شهر دیگر سوار شدند ، با دوستان در جاده ملاقات کردند ، توافق کردند که با هم رانندگی کنند ، سپس بهآنها از بنزین فرار کردند ، سپس چرخ پایین آمد ، سپس گم شدند ، سپس یک ریزش سنگین شروع شد ، جاده تار شد ، اما ماشین تبدیل به یک قایق یا هلیکوپتر شد.
چرا والدین باید با فرزندان خود بازی کنند؟عزیزم ، او را پیچیده طرح جدید خواهد کرد.اگر بزرگسال در یک بازیگر نقش داستانی شرکت نکند ، به طور قابل توجهی رشد کودک را مختل می کند.
مؤلفه اصلی بازی آزاد خلاقیت است.اگر یک فرد بزرگسال علاقه ای به بازی با کودک در عروسک ها ، خرس ها ، سگ ها نداشته باشد ، در این بازی عنصر خلاقیت خود را به همراه نمی آورد.طرح بازی را طوری دستکاری نمی کند که در بازی جالب شود.در چنین شرایطی تفکر خلاق در کودک رشد نمی کند.
اگر والدین دائماً توجه كودك را از فعالیت های بازی به وظایف مطالعه حروف ، اعداد ، اشکال هندسی ، گونه های حیوانات و گیاهان سوق دهند ، در این صورت تأکید بر رشد تفکر تولید مثل است.
تفکر تولید مثل کسب و تولید مثل دانش آماده است.کودک می خواند ، واقعیت های زیادی را می شناسد - این تماشایی است ، بستگان و آشنایان را تحت تأثیر قرار می دهد ، والدین را قادر می سازد احساس غرور و افتخار را احساس کنند.
اما این شواهدی از پیشرفت خوب نیست.این بیشتر در مورد توانایی یادگیری خوب کودک و پایداری والدین است.و این ، البته ، دلالت بر فعالیت شخصی کودک ندارد ، از پتانسیل فکری و خلاقیت او پی نمی برد.
مانند کودکدر بازی توسعه می یابد
این دختر ، یک پنجه خرس عروسکی را با روبان گره زد و یک مداد را در زیر پنجه دیگر لغزید ، پس از آن یک خرس را در آغوش گرفت و شروع به لرزیدن کرد ، آواز لالایی خواند.او تجربه زندگی خود را به یک مرکز تروما و کلینیک سرپایی به یک اسباب بازی - یک عمل ذهنی منتقل کرد.او تصمیم گرفت که نوار مانند یک باند باشد و دماسنج یک عمل ذهنی است.
به هر حال ، هنگامی كه كودكی با استفاده از اصل "فرض كنید مداد دماسنج خواهد بود" یك شیء را با دیگری جایگزین می كند ، این یك سیستم یك نشانه است.سیستم علامت پایه و اساس ریاضیات است.زیرا در ریاضیات ، تمام اشیاء و پدیده های جهان خارج با علائم جایگزین می شوند.
و دختر توانست برای مادرش داستانی بسازد ، بگوید چه اتفاقی برای ماوس افتاده و چرا پنجه او باند شده است.برای سن او ، این یک عمل ذهنی بسیار پیچیده است ، اما او مقابله کرده است.
و با این حال او همدلی نشان داد.او می تواند خرس عروسکی خود را نادیده بگیرد - این شهادت رشد هوش هیجانی است.و او این کار را با ابتکار عمل خودش انجام می دهد.یک فعالیت شخصی وجود دارد که به عنوان یکی از اصلی ترین شرایط رشد کامل ذهنی عمل می کند.این نوع بازی فقط مربوط به پر کردن وقت نیست.
"او بی توجه به همسالان خود است"
من در این گروه فرزندی داشتم که چیزهای زیادی می دانست اما نمی توانست بازی کند ، نمی توانست با همسالان بازی کند.والدینش این را توضیح دادند: "او سالهاست که پیشرفت نکرده است ، بنابراین برای همسالانش جالب نیست."و از آنها پرسیدند: "آیا او می تواند به گروهی از فرزندان بزرگتر منتقل شود؟"
اما او هنوز دانش زیادی انجام نمی دهدیک کودک بالغعدم برقراری ارتباط با همسالان می تواند نشانگر این باشد که در بعضی از مناطق کودک از پیشرفت عقب مانده است.مثلاً در حوزه عاطفی.
مادربزرگ آمد تا "بچه" خود را از مهدکشی انتخاب کند.او روی یک نیمکت نشسته بود و از میان یک کتاب می چرخید.
- مادربزرگ ، نگاه کن ، این یک جگوار است!
- نه!این یک گاو است!- عبارتی را اجرا می کند که از پسری دیگر عبور کرده است.او خیلی شوخی می کند.او مدتهاست که می داند گاو چگونه به نظر می رسد.اما همیشه گاو را گاو بنامید ، و یک جگوار یک جگوار بسیار کسل کننده است.
پسر سوم این گروه یک جگوار را در یک کتاب می بیند ، یک نسخه از یک گاو را می شنود ، یک شوخی را می فهمد ، و نیز شوخی می کند:
- نه ، این یک کانگورو است!
آنها تجدید نظر شده و هر دو صحبت خواهند کرد.
نوکر با نگاه غافلگیرانه به مادربزرگ خود نگاه می کند:
- مادربزرگ ، چرا آنها چنین می گویند؟این یک جاگوار است!آیا آنها احمق هستند؟
در همین حال ، "احمق ها" در این میان شروع به پریدن با هم می کنند و به صورت ریتمیک شعار می دهند:
- کانگوروس فریاد می زند "mu-mu!"
آنها پاسخ می دهند ، در جواب شوخی می کنند ، خلاقیت نشان می دهند ، قادر به قافیه و احساس ریتم هستند.
منشور برای پرش ، یک پسر به دیگری می گوید:
- من کانگورو هستم و شما را می خورم!
دوم بلافاصله در بازی جدید گنجانده می شود.او بیرون پرید و به طرف گروه فرار کرد و فریاد زد و دستان خود را تکان داد:
- خود را که می توانید نجات دهید!
این حتی "اعجوبه" را شگفت زده کرد ، زیرا:
- مادربزرگ ، کانگورو گیاهخوار است!
او چیزهای زیادی می داند.اما او نمی تواند بازی کند.
ترجمه از کودکان "احمق" به گروهی از افراد مسن تر ، وضعیت را اصلاح نمی کند.زیرا مسئله این نیستکه بقیه کودکان اطلاعات کمی در مورد آن دارند و این کودک نمی تواند بازی کند.کار سن شما کامل نشده است.
- اما او بهتر قادر به تعامل با بچه های بزرگتر است!او با آنها بازی می کند!
بهتر نمی شود.این برای آنها بهتر است.آنها از قبل می دانند که چگونه گوش دهند ، امتیاز دهند ، می توانند تراکم تراکم را به کوچولو نشان دهند ، با یک بازی مشترک بیایند و به او بگویند که چه کاری انجام دهد.
"و والدین من با من بازی نکردند ..."
- چرا باید اصلاً با کودک خود بازی کنم؟به عنوان مثال ، من به یاد نمی آورم پدر و مادرم با من بازی کنند.به نظرم نسل كلی از ما بزرگ شده اند و بچه ها را بدون بزرگسال بازی می كنند.و حالا اتفاقی برای بچه ها افتاده است ، احتمالاً آنها خودشان بازی نمی کنند.
هیچ اتفاقی برای بچه ها نیفتاده است.این تغییرات بر روی تنظیمات زندگی ما تأثیر گذاشته است.کودکان اولیه بی سر و صدا برخی از افراد را با پیاده روی در دادگاه ترک کردند.با هم بچه های سه تا ده نفر جمع شدند.به بزرگان آموزش داده می شد که جوانترها را بازی کنند.کودکان بیشتر با یکدیگر آشنا هستند و راحت تر با آنها ارتباط برقرار می کنند.عبارت "پسر ، با ما بازی خواهید کرد؟" شرکت کننده جدیدی را درگیر کرد.
همه به دنبال فرصتی برای بازی با هم بودند.کسی که ابتدا وارد حیاط شد ، برای خود شرکتی جمع می کرد و از خیابان فریاد می زد به پنجره های باز آپارتمان یک دوست: "Seryozha ، بیرون!".یا در را می کوبید: "آیا ناتاشا بیرون می آید؟"
اگر اکنون چنین محیطی (مانند حیاط محصور) دارید ، نمی توانید با فرزند خود بازی کنید ، این عملکرد به راحتی توسط بچه های محله انجام می شود.ممکن است لازم باشد ابتدا آنها را سامان دهید.دور هم جمع شوید و یاد بگیرید که چگونه بازی کنید."چشمک" ، "گربه موش" ، "کلاسیک" ...
خانواده های زیادی با فرزندان زیادی در جایگاه برنده وجود دارند.در خانواده ای کهپنج بار ، اگر فرزندان با یکدیگر بازی كنند ، مادر نیز نمی تواند با فرزندان كوچكتر بازی كند (بزرگترها در زمان خود به آموزش بزرگسالان آموخته اند).اما اگر فقط یک فرزند دارید و هیچ شرکت بازی در حیاط وجود ندارد ، پس بدون مشارکت شما در فعالیت بازی نمی توانید انجام دهید.بازی کنیداین مهم است.
تصمیم من یک شرکت بازی است
یا ترتیب دهید که یک بچه با هم بازی کند.گزینه "یافتن یک شرکت" را انتخاب کردم و با اشتیاق از من برای پیاده روی یا بچه های محله دعوت کردم.
والدین از این که فرزندان تحت نظارت بودند ، خوشحال بودند و در این زمان فرصت داشتند کارهای خود را انجام دهند.بچه ها از این فرصت بازی با هم خوشحال شدند.من خوشحال شدم که فرزندم مشغول بازی با فرزندان دیگر بود ، به این معنی که من نیز می توانم کارهای خودم را انجام دهم ، در ضمن مراقبت از روند کار را انجام دهم تا در صورت لزوم مداخله کنم.
به نظر می رسد که بنابراین والدین برای انجام کارهای بزرگسالی خود به جای اشتغال با فرزندان از شر فرزندان خود خلاص می شوند.اما وقتی کودکان به جای بزرگسالان با کودکان بازی می کنند ، این پیشرفت توانایی های ارتباطی و هوش هیجانی است.
در شرکت ، این کودکان از نظر عاطفی بیشتر از بزرگسالان بازی می کنند.یک فرد بالغ به ندرت با یک کودک به طور مساوی بازی می کند.بزرگسالان غالباً تسلیم می شوند ، تسلیم می شوند ، بازی می کنند ، موافقت می کنند ، لحظات تند را صاف می کنند و از احساسات منفی کودک جلوگیری می کنند.
در چنین شرایطی کودک فرصتی برای آموزش برای دفاع از موقعیت خود ندارد.و او همچنین آموختن به قبول شدن را نمی آموزد.
- چگونه می توانید آن را تحمل کنید؟همین سر و صدای یک شب تمام است!- تعجب می کند مادر سونیا که برای دیدن دخترمان به ما آمد.نیم ساعت است که در آشپزخانه می نوشیم.در این مدت ، سانا و سونیا پنج بار با هم اختلاف داشتند و آشتی کردند.
سانا در لحظه اوج درگیری ، فریاد می زند: "من شما را دوباره به بازدید دعوت نمی کنم!"اما بعد کسی به کسی تسلیم می شود و بازی ادامه می یابد.
یا هیچ کس از کسی فرومایه نیست.مدتی سکوت به یکدیگر انداختند.سپس پدیده معروف "با هم ، اما جداگانه خسته کننده" شروع به کار می کند.بچه ها حوصله می روند و دوباره با هم بازی می کنند.
از سفر به دیدار ، تعداد اختلافات و نزاع ها بین آنها کاهش می یابد.کودکان با کمک بزرگسالان - یاد بگیرند که مذاکره کنند ، اسباب بازی های خود را به اشتراک بگذارند ، امتیاز بگیرند ، نه چندان احساسی پاسخگو.در نتیجه ، آنها کمتر مورد توهین و عصبانیت قرار می گیرند.آنها تا سن پنج سالگی ، رفتار خود را با واکنش شخص دیگری ارتباط می دهند: "اگر این را بگویم ، سونیا توهین می شود.اگر من این کار را کنم ، سونیا عصبانی می شود. "این جلوه ای از هوش هیجانی است - توانایی شخص در درک احساسات خود و دیگران ، برای گرفتن آنچه دیگران می خواهند ، قادر به برقراری ارتباط با آنها است.